زندگی من

فکر می‌کردم پوستم کلفت شده ولی راستش اشتباه فکر می‌کردم. من در مقابل تو خیلی ضعیفم، خیلی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۴
ناشناس :)

یک شب که حالش خیلی رو به راه نبود بهم پیام داد. بعد یکم حرف زدن ازم پرسید اگر برگردیم به موقعی که دوستی‌مون شروع شد آیا بازم حاضری با من دوست باشی؟
اون موقع برگشتم بهش گفتم آره ولی سعی می‌کردم یک سری چیزا پیش نیاد.
گفت هنوز بزرگ نشدی.
راست می‌گفت من این روزا رو نمی‌دیدم.
اذیت شدن‌هام رو نمی‌دیدم. من لگدمال شدن تمام وجودم رو نمی‌دیدم.
نمی‌فهمیدم تا کجا می‌تونیم همدیگه رو اذیت کنیم.
نمی‌دونستم دوستام ممکنه خطرناک بشن. ممکنه اونا اذیتش کنن، خودم اذیتش کنم.
آدمی که نفر سوم این ارتباط بوده رو انقدر اذیت کنن.
نمی‌دونستم اون ممکنه چقدر عوض شه، عوضی شه. ممکنه چقدر اذیتم کنه.

الان می‌دونم اگر الان با هم حرف می‌زدیم و ازم می‌پرسید که حاضر بودی باهام دوست باشی به صورت قطعی بهش می‌گفتم که هیچوقت سراغت نمیومدم عزیز دلم هیچوقت.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۱۱
ناشناس :)

همیشه فکر می‌کردم وقتی آدما یک ویژگی فوق العاده دارن داشتن اون ویژگی توسط شخص دیگه به وجد نمیارتشون. برای مثال کسی که بینی خیلی زیبایی داره نمیاد از بینی زیبای کس دیگه‌ای تعریف کنه (مخصوصا وقتی بینی خودش به مراتب زیبا تره) یا همین مثال برای قد، چشم یا حتی خصوصیات رفتاری مثل مهربونی، صداقت.

ولی خب مثال نقض تفکرم پیدا شد. آدمی که چشم‌های فوق‌العاده‌ای داشت ولی داشت از چشم‌های کسی تعریف می‌کرد که نصف چشم‌های خودش هم زیبا نبود. (البته قبول دارم که این مسئله نسبیه ولی خب با هر معیاری داشته‌ی خودش 100 برابر بهتر بود.)

و حقیقتا حس عجیبی بهم دست داد که میشه چیز زیباتری رو داشت ولی زیبایی باز هم روت تاثیر داشته باشه و تحسینش کنی. مثل این میمونه که خودت از درسی 20 گرفته باشی ولی از 17 گرفتن کسی به وجد بیای.:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۷:۱۱
ناشناس :)
همیشه معتقد بودم که وقتی به آدم‌ها بیش‌تر از یه اندازه‌ای دل میبندیم اونا تبدیل به قسمتی از وجودمون میشن. حالا فرض کنیم اون آدمی که تبدیل به بخشی از وجودمون شده آدم اشتباهی بوده، به یه دلیلی دیگه اون رابطه مثل قبل نباشه. انگار اون بخش از وجودت ازت جدا میشه. اولش درد داره و اذیت میکنه ولی بعد کم کم شروع میکنه اروم میشه. حالا اگر اون قسمت کوچیک بوده باشه شاید قسمت‌های دیگه شروع کنن ترمیمش کنن و بعد مدتی فقط یه رد و اثر ازش بمونه ولی اگر بزرگ باشه چی؟ اگر قسمت‌های دیگه نتونن ترمیمش کنن شاید عادت بشه ولی همیشه جای خالیش حس میشه.:)
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۶ ، ۲۲:۳۳
ناشناس :)
توی اخرین روز فرجه ها هستیم و من فردا امتحان طراحی هندسی دارم. تقریبا منبع رو خوندم و تموم کردم ولی یه ترس عمیقی تو وجودمه که این ترم مسخره‌ای که داشتم چجوری می‌خواد تموم بشه.
یک عالمه برگه‌ی تصحیح نشده‌ی ترکیبیات دارم که نمره‌هاشون رو باید تا اخر امشب ایمیل کنم. خسته ام و دلم می خواد دراز بکشم و سقف رو نگاه کنم و به هیچی فکر کنم. ولی اونقدر کار سر خودم ریختم که نمی‎تونم دراز بکشم و به چیزی فکر نکنم، حتی وقتی که خوابم خواب کار‌های نکردم رو میبینم.
امیدوارم فردا و پس فردا به خیر بگذره بعدش اوضاع یکم بهتر میشه. 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۶ ، ۱۷:۲۶
ناشناس :)