زندگی من

هیچوقت

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۱۱ ب.ظ

یک شب که حالش خیلی رو به راه نبود بهم پیام داد. بعد یکم حرف زدن ازم پرسید اگر برگردیم به موقعی که دوستی‌مون شروع شد آیا بازم حاضری با من دوست باشی؟
اون موقع برگشتم بهش گفتم آره ولی سعی می‌کردم یک سری چیزا پیش نیاد.
گفت هنوز بزرگ نشدی.
راست می‌گفت من این روزا رو نمی‌دیدم.
اذیت شدن‌هام رو نمی‌دیدم. من لگدمال شدن تمام وجودم رو نمی‌دیدم.
نمی‌فهمیدم تا کجا می‌تونیم همدیگه رو اذیت کنیم.
نمی‌دونستم دوستام ممکنه خطرناک بشن. ممکنه اونا اذیتش کنن، خودم اذیتش کنم.
آدمی که نفر سوم این ارتباط بوده رو انقدر اذیت کنن.
نمی‌دونستم اون ممکنه چقدر عوض شه، عوضی شه. ممکنه چقدر اذیتم کنه.

الان می‌دونم اگر الان با هم حرف می‌زدیم و ازم می‌پرسید که حاضر بودی باهام دوست باشی به صورت قطعی بهش می‌گفتم که هیچوقت سراغت نمیومدم عزیز دلم هیچوقت.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۳۰
ناشناس :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی